از وصل تو آتش جگر خیزد


از وصل تو آتش جگر خیزد

وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
سرگشتهٔ عالم هوای تو
سرگشتهٔ عالم هوای تو
هر روز ز عالم دگر خیزد
هر روز ز عالم دگر خیزد
دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت
دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت
هر فردایی ز دی بتر خیزد
هر فردایی ز دی بتر خیزد
گویی به هلاک جانت برخیزم
گویی به هلاک جانت برخیزم
برخاسته گیر از این چه برخیزد
برخاسته گیر از این چه برخیزد
هنگام قیام خاک پایت را
هنگام قیام خاک پایت را
خورشید فلک به فرق سر خیزد
خورشید فلک به فرق سر خیزد
مه چون سگ پاسبانت ار خواهی
مه چون سگ پاسبانت ار خواهی
هر لحظه ز آستان در خیزد
هر لحظه ز آستان در خیزد
ما را ز دهان تنگ شیرینت
ما را ز دهان تنگ شیرینت
زان چه که به تنگها شکر خیزد
زان چه که به تنگها شکر خیزد
کانجا سخن زر به خروارست
کانجا سخن زر به خروارست
وانجا سخنت ازین چه برخیزد
وانجا سخنت ازین چه برخیزد
روی چو زرست انوری را بس
روی چو زرست انوری را بس
وز کیسهٔ او زر این قدر خیزد
وز کیسهٔ او زر این قدر خیزد